امر فرماندهي امر امام است
حاج همّت هميشه مسائل شرعي را رعايت مي کرد. يکي از همين مسائل، اطاعت از
دستور فرماندهان رده بالاتر بود؛ حتي اگر انجام اين دستورها سخت و گاهي ناممکن به نظر
مي رسيد. در جريان عمليات خيبر، موانع دشمن در قسمت پل طلائيه ـ که قرار بود لشگر
عمليات کند ـ خيلي زياد بود. نيروهاي ما ابتدا پس از ميدان مين، بايد از يک کانال
آب ـ( به عمق دو متر و نيم و پهناي پنجاه متر) مي گذشتند. بعد، سنگرهاي کمين دشمن و
سيم خاردار بود. افزون بر اينها برجکهايي وجود داشت که در هر کدام، يک مسلسل دوشکا
و تعدادي از افراد دشمن بودند. تازه بعد از همه اينها به خط اصلي دشمن مي رسيديم. گذشتن
از همه اين موانع، کار خيلي سختي بود؛ ولي چارهاي نبود؛ بايد اين قسمت را آزاد مي کرديم
تا بتوانيم جزيره هاي مجنون را (که وسط نيروهاي ما فتح شده بود؛ ولي راه زميني نداشت)
حفظ کنيم. به خاطر اهميت کار، حاج همّت به خط مقدّم جبهه و به نقطه رهايي رفته بود.
فرماندهان قرارگاه ايشان را احضار کرده بودند و چون ايشان در قرارگاه نبود،
نامه اي به دست من دادند تا در خط به ايشان برسانم. با زحمت زياد، خود را به ايشان رساندم
و نامه را به دستش دادم. نامه را گرفت و با يک چراغ قوه، پشت جيپ رفت و مخفيانه نامه
را باز کرد و خواند. بعد که برگشت گفت: «فلاني، دستور شرعي داده اند که بايد نيروها
هر جور شده از کانال آب رد شوند. بايد حتماً امشب عمليات کنيم، اگر چه کار سختي است!
حتي اگر شده از روي من هم رد شوند، بايد امشب بچّهها بروند و کانال را بگيرند؛
چون امر،امر فرماندهي است و امر فرماندهي، امر امام است.»